چون اسب وحشی در میان مردمان تاختهُرّای او بر جان مردم لرزه انداختفریاد بود و جیغ و خون و سنگ و آواراز هر طرف، بالا و پایین ، کوی و بازاریک عمر در هر ثانیه از ذهن رد شداوضاع خوب شهرمان یکباره بد شدآوار می کوبید بر هر جا که می خواستهر لحظه از مرد و زنان شهر می کاست