http://hegrat.ParsiBlog.com | ||
شطحی از احمد عزیزی چترهای آسمانیمان را باز کنیم، خدا میبارد بر کوه، ابرها بر شانههای کوه سنگینی میکنند، آنان را تا نزد آلاچیقهای خود راه دهیم. دارد باران میبارد، اطراف چادر را با سرنیزههای آبائیمان گود کنیم. امشب مروارید از آسمان خواهد بارید، باید منتظر تگرگ باشیم، تگرگ زیبا، تگرگی که گردنبند پاره فرشتگان است؛ تگرگی که ناودان ما را پر از دانههای الماس میکند. باد میآید، گیسوان خویش را چون بید بر دشت بگسترانیم، آتش، آتش مقدس را روشن کنیم که هدیه الهه نور به آدمیان است. بر گرد آتش گرد آییم و از روزگاران کهن سخن گوییم، خرگوشها در خواب خشیتاند، و خرسها خرناسههای خود را برای فصل جاری شدن آبها ذخیره میکنند. فصل، فصل شکار شاپرکهاست. مهر ماه است. جشن مهرگان بگیریم. خوشههای انگور طلایی شدهاند، خورشید تاک برافروزیم. بگذاریم سنگپشتها در میان سنگها آرام بگیرند، خلوت برکهها را بیهوده بر هم نزنیم، نگذاریم گزندی به مورچه برسد، نگذاریم کس از دیوار باغ، بالا رود. به همدیگر عشق و هندوانه تعارف کنیم! فردا پشتبامهای ما سنگین خواهد شد. پاروزنان دریای برف را فراموش نکنیم. از پشت شیشههای مهگرفته و از کنار چراغهای گردسوز برای همه چراغهای زنبوری که اکنون بر بالای کندوی رَفهای از یاد رفتهاند پیام بفرستیم دوباره برای بازگشت چراغهای پیسوز دعا کنیم و چراغهای توری زیبا که ما را به یاد عروسی شکوفههای سپید میاندازند. بیایید ترکخوردگیهای تعصب را درمان کنیم، روی زخم دلها نمک بپاشیم، بیایید برای تندرستی مادران باردار و بر چیدن سیمهای خاردار دعا کنیم. چیزی دیگر به عید عود نمانده است خود را مانند آیینه پاک کنیم. [ سه شنبه 86/12/21 ] [ 11:48 صبح ] [ حسین ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |